لازم نيست بچه در همه درس ها بيست بگيرد!


 

نويسنده:نسيم مرعشي




 
براي اين که بهترين زمينه را براي رشد کودک تان فراهم کنيد، توصيه هاي خانم زهرا فرماني، استاد روانشناسي کودک را بخوانيد.
براي ما والدين زياد پيش مي آيد که در برابر رفتار فرزندانمان سردرگم شويم. نمي دانيم چطور با آنها برخورد کنيم. درست زبان آنها را نمي فهميم و رفتار درست با آنها را بلد نيستيم. نمي دانيم بايد سخت بگيريم يا نه و اين سرگرداني، خودمان و کودکمان را آزار مي دهد. براي اين که بهتر بتوانيم با فرزندانمان ارتباط برقرار کنيم، سراغ خانم «فرماني»،استاد درس «هنر در دنياي کودکان» در دانشگاه تهران رفتيم تا از او کمک بگيريم.او از سال (58) سابقه مدريريت مهد کودک هاي گوناگوني را داشته و عضو هيئت موسس و هيئت مديره «موسسه پژوهش کودکان» است و تا حالا بيشتر از (60) اثر براي کودکان تأليف کرده. اين متن توصيه هاي او است براي اين که رفتار بهتري با کودکمان داشته باشيم.

شاگردهاي خوبي باشيم
 

قبل از هرچيز ما بايد ياد بگيريم زبان بچه ها را بفهميم. فقط دراين صورت مي توانيم با کودک مان ارتباط برقرار کنيم. مسئله خيلي مهمي که من هميشه به معلم ها و مادرها مي گويم،اين است که بچه ها، معلم هاي ما هستند.
بچه درست مثل يک معلم بسيار دانا مدام به ما آموزش مي دهد.بچه به ما مي گويد:«من که هستم،چه مي خواهم،اعتقاداتم چيست،تو به چه چيزي در من بايد توجه کني،و...»اگر ما ياد بگيريم شاگرد خوبي باشيم، همه چيز را خود بچه به ما ياد مي دهد؛اما شاگرد خوب بودن، خيلي هم آسان نيست.
مثلايک نوزاد هروقت گرسنه است جيغ مي زند و گريه مي کند و هر وقت خوشحال است مي خندد.هروقت جايش کثيف است داد و فرياد مي کند يا اگر بد بلندش کنيم، ناراحت مي شود.او دائم به ما مي گويد با او چه کار کنيم. اين موضوع با نوزاد شروع مي شود و براي بچه ها ي بزرگتر هم ادامه پيدا مي کند.

سرگرداني بين تربيت سنتي وجديد
 

مادر و پدرهاي اين دوره ، نمي دانند که هستند،آنها ،آن پدر و مادر سنتي نيستند که مي دانستند از بچه چه مي خواهند. قديمي ها خودشان را مي شناختند. مي دانستند مثلا يک خانواده سنتي دارند و بچه آنها بايد حرف گوش کن باشد. يا يک خانواده روستايي هستند و بچه آنها بايد ياد بگيرد درو کند، برداشت کند يا گوسفندها را به چرا ببرد. «بايد»،در تفکر همه خانواده هاي قديمي وجود داشت.
از طرف ديگر، ما يک الگوي ديگر گرفته ايم ؛الگويي که مي گويد بچه حق انتخاب دارد. خودش مي تواند بگويد چه مي خواهد، اما ما،نه از اين الگو پيروي مي کنيم، نه از الگوي سنتي! از يک طرف خاله خانم مي آيد توي خانه وبه تربيت ما ايراد مي گيرد.ما هم سريع به بچه مي گوييم «نکن!» از طرف ديگر عموجان از خارج آمده و مي گويد:«چرا اينقدر به بچه فرمان مي دهي؟بچه بايد آزاد باشد»و بچه را آزاد مي گذاريم.
از يک طرف، مي رويم چندتا کتاب مي خوانيم و روش هاي تربيتي را ياد مي گيريم و باز هم سرگردان مي شويم!پدر و مادر امروزي بين فرهنگ سنتي و فرهنگي که از غرب آمده و کتاب هايي که درباره تربيت وجود دارد سرگردان مانده و دائم از اين سمت ،به آن سمت مي روند. اين باعث مي شود کودک به جايي که بايد ،نرسد.
اگر شما پدر و مادر سختگيري هستيد که مدام توي سر بچه مي زنيد،بچه شما به مراتب خوشبخت تر از آن بچه اي است که پدر و مادرش نمي دانند چه مي خواهد. ما يک جا بچه را از محبت خفه مي کنيم، يک جا به او زور مي گوييم،يک جا آزادي مي دهيم و يک بار نمي دهيم . بچه هم نمي فهمد تکليفش با ما چيست!

بچه نبايد هميشه بيست بگيرد
 

کار من به عنوان والد،اين است که بهترين مکان آموزشي را براي بچه ام انتخاب کنم؛جايي که کمترين تحميل را به بچه من وارد کنند. تحميل در آموزش وپرورش ما ،بسيار فاجعه آميز است.همه چيز را خيلي سطحي به بچه القا مي کنيم.دوست داريم بچه ما در هنر (20) باشد ، در ورزش ،رياضي ،علوم و تاريخ هم (20) باشد!اين غيرممکن است .اگر قرار است در همه چيز (20) باشد،پس بچه ما چه استعداد ويژه اي دارد؟ بچه بايد با همه حوزه ها ارتباط بگيرد؛ اما نبايد به بچه فشار آورد که چرا مثلا رياضي را (20) نگرفته.اين بن بستي است که آموزش و پرورش ما به آن رسيده. در کشور ما هم مثل کشورهاي ديگر بايد انواع مدرسه ها وجود داشته باشد. ما انواع مدرسه ها را داريم؛ اما عملا همه يک کار مي کنند. همه همان کتاب علوم را بايد تا آخر سال تمام کنند،همه هم بايد درآن(20) بگيرند. اگر کسي (9) گرفت بايد تمام درس هاي آن سال را دوباره بخواند، براي اين که مثلا علوم اش خوب نبوده.

چرا بچه دار شده ام؟
 

اولين وظيفه پدر و مادر اين است که کودک شان را ببينند و او را بشناسند.اما وظيفه مهم تر اين است که اول خودشان را بشناسند. آنها بايد بدانند اصلا براي چه بچه دار شده اند.قديمي ها بچه مي خواستند تا عصاي پيري شان باشد. مي دانستند بچه را بايد در اين راه تربيت کنند. هرکس مي خواست بچه اش را مثل خودش بار بياورد. مثلا کفاش، مي خواست بچه اش مثل خودش کفاش شود.ما الان مي دانيم که حق نداريم براي کودک مان تصميم بگيريم، اما نمي دانيم چه رفتاري بايد با او داشته باشيم. نمي دانيم چقدر بايد در کارش دخالت کنيم. اول از همه بايد بدانيم اين بچه را براي چه به دنيا آورده ايم و چه توقعي از او داريم. بخش ديگر، اين است که بدانيم مي خواهيم بچه را در چه جامعه اي بار بياوريم.اگر اعتقاد ما اين است که بچه ما بايد به کشورمان وفادار باشد، بايد او را با فرهنگ ايران آشنا کنيم، اما اگر مي خواهيم بچه اي را بي ريشه تربيت کنيم، بايد جور ديگري رفتار کنيم.مثلا او را به مدرسه چند زبانه بفرستيم. هالووين بگيريم،کريسمس بگيريم و کارهايي مثل اين انجام دهيم.
من به همه توصيه مي کنم نگاه کنند ببينند عمه خانم يا آقاجون چه کار مي کنند که هم بچه هاي خودشان اينقدر موفق هستند،هم بچه هاي ما هميشه دوست دارند بروند پيش آنها.

ايمان داشته باشد بچه ها هم مومن مي شوند
 

هر شخص در زندگي ،شيوه خودش را دارد. شايد من بعنوان يک خانم خانه دار، الگويم مادربزرگم باشد. شايد خواهرم باشد. شايد کنارش چند تا کتاب هم خوانده باشم. همه اينها بايد در کنار هم برود در وجود من و در نهايت به يک الگوي واحد برسند. من اگر بخواهم بچه ام را براي اين آب و خاک بزرگ کنم که به اعتقادات و فرهنگ و هنر اين مملکت احترام بگذارد، در کنار آن ،خود من هم به بايد به همه اينها احترام بگذارم. من هم بايد فرهنگ و سنن را با اشتياق دنبال کنم و بايد به آنها احترام بگذارم.اگر همه اين کارها را انجام داده باشم، خيالم از بابت بچه ام راحت است. حتي اگر او مدتي برود و در دنيا و فرهنگ هاي مختلف اش بچرخد، باز هم برمي گردد پيش من.چنين بچه اي هميشه به کشورش وفادار است.

باغبان يا کوزه گر
 

يکي از صاحب نظران تعليم و تربيت مثال خوبي دارد؛او مي گويد شما به عنوان يک والد، بايد تعيين کنيد که باغبان هستيد يا کوزه گر. بعضي ها کوزه گر هستند. فکر مي کنند بچه يک گل کوزه گري است که به آنها داده اند ومي توانند از آن ، هر کوزه اي را بسازند، اما ما مي گوييم تعليم و تربيت مثل باغباني است . هر کودکي ويژگي خودش را دارد.اگر من پياز گل رز دارم،نمي توام ازآن ارکيده در بياورم. تنها کاري که مي توانم بکنم اين است که پياز من به نهايت رشد خود برسد، اما آن گل ، در نهايت سنبل نمي شود،بچه من در نهايت هماني مي شود که قرار است بشود.کارمن ،فقط اين است که بستري مناسب براي بهترين رشد او را فراهم کنم.به اعتقاد من ،ما بايد همه امکانات در هر زمينه اي را براي رشد کودک فراهم کنيم. در مدرسه ها هم ،همينطور است .با همه نواقصي که آموزش و پرورش دارد مي بينيم که هم به بچه جغرافي ياد مي دهند، هم رياضي و هم تاريخ. هم ورزش و هم هنر. با اين کار،بستر براي کودک فراهم مي شود تا در هر زمينه اي که مي خواهد رشد کند.

پدر و مادرها اذيت مي شوند
 

من هنوز نمي دانم چه مادري هستم!يک مادر سنتي هستم که به بچه بگويم بنشين، پاشو،چه کار کن و چه کار نکن وبايد حتما اين شغل را داشته باشي؟ يا دلم مي خواهد يک مادر آزاد باشم و بچه ام را آزاد بگذارم هرکاري را که مي خواهد بکند.مادر و پدرهاي اين دوره به نظر من مشکلات زيادي دارند. آنها براي تربيت کودک، سرگردان هستند .خيلي اذيت مي شوند و اين آزار و اذيت را به بچه منتقل مي کنند.
منبع: نشريه شهرزاد شماره 16